عرفان های نوظهور

عرفان معرفتی است شهودی که در آن ،حقیقت هستی ،خداوند، رابطه موجودات با خدا و جایگاه انسان با کشف و تجربه درونی برای سالک اشکار می شود ظهور نور این حقیقت به حدی است که فرد به یقین میرسد و نشانه این یقین ،وجد ،ذوق و آرامش اوست .  وصول به این حقایق  با تزکیه و خودکاوی عمیق ، تخلیه یعنی دور شدن از آلودگی های اخلاقی و تحلیه یعنی آراستن خود به صفات انسانی ممکن است این مکتب در عالم ،بزرگ مردانی تربیت کرده که درسعه علمشان گذشته و آینده گم و در سعه قدرتشان قوانین طبیعت خاضع ،به لطافت وجودیشان عمیقترین معارف ادیان اسمانی تبیین گردیده و ظریفترین تعلیمات رفتاری و گفتاری ،جوانمردی ،صفا و یک دلی از این جماعت ظهور نموده است بروز این ظرفیت و قابلیتی که خداوند در فطرت همه انسان ها به ودیعت گذاشته است از ابتدای تاریخ هویدا است.در هیچ برهه ای بشر بدون عرفان نبوده ، عرفان روزنه ای به سوی ملکوت است این روزنه هیچ گاه بسته نبوده است در پشت همه ادیان یک نظام  قوی عرفانی است .حتی دین اقوام ابتدایی که متعلق به هزاران سال پیش است آمیخته به تفکر عرفانی است .
وادبیات عرفانی، دلپذیر ترین و جذابترین ادبیات جهان  برای همه انسانها از هر مرز و بوم و تاریخ است زیرا هماهنگ با ساختار وجودیشان  است درکنار این عرفانهای سنتی وتاریخی عرفان های نوظهور امروزه نام حدود ده هزار فرقه و آیین جدید با دوازده ملیون پیرو است که شاید بتوان برهمه انها عرفان مدرنیته نام نهاد عرفان مدرنیته بعد از رنسانس (قرن16) بعد از سست شدن دین و به دنبال یک دین گریزی شدید شکل گرفت. عمده ترین عوامل موثر در رویکرد دین گریزی ، سوء رفتار کلیسا در جزم گرایی و نزاع بر سر قدرت، بهشت فروشی و تحریف مقدسات، خرد ستیزی خصوصا در تثلیث و آمیختگی عقاید با نظریه علمی کهنه ، رسمیت بلامنازع قرائت پاپ از دین بود .  کپرنیک ، گالیله ، نیوتن ، با اکتشافات علمی خود نظریه های علمی منتسب به  کلیسا و کتاب مقدس را مورد تردید قرار دادند.
این اکتشافات علمی همراه آشنایی با فرهنگ های مختلف و فشارهای کلیسا دورانی به نام مدرنیته را پدید آورد که مبانی آن یعنی اومانیسم، انسان محوری به جای خدا محوری ، راسیونالیسم خردگرایی و عقل محوری به جای تکیه بر شریعت ، سیانتیسم یا علم گرایی به جای تکیه بر آموزه های فلسفی و دینی به تدریج شکل گرفت و انسان تلاش نمود با عقل  ،طبیعت و تکنولوژی خود را از معنویت و دین بی نیاز سازد اما با گذشت  چند قرن  و ایجاد آسیب های جدید خصوصا دو جنگ جهانی  در آموزه های آن تردید به وجود آمد در این زمان انسان برای جبران شکست های خود به میراث کهن بشری از جمله معنویت روی نمود و جنبش های اجتماعی متفاوت ازجمله جنبش دانشجویی همه اروپا و آمریکا را فراگرفت مفاهیمی مثل عشق ،تجربه جهان نامرئی و.....وارد فرهنگ جوانان شد کم کم معنویت های نوظهور شکل گرفت و روز به روز شاخه های آن گسترده گردید و به کشورهای دیگر از جمله ایران نیز راه یافت و امروزه حتی بسیاری دین داران به آن گرایش یافته اند این مسئله موجب نگرانی متولیان تبلیغ دین گردیده وتحقیقات زیادی در شناخت و شیوه های مبارزه با آن شکل گرفته است.
در نگاه عرفان پژوهان دینی ایران ، غالبا این جنبش ها با نام عرفان سکولار ، معنویت سکولار ، عرفان های نو ظهور، عرفان کاذب ، عرفان واله ها و ... نامیده شده و آن را از عرفان اسلامی کاملا جدا می دانند . آنها معتقدند عرفان و معنویت گرایی اسلامی ، ماهیت خدامحوری دارد در مقابل ،تعالیم معنوی امروز دنیای غرب ،حقیقتی انسان محور دارند. شاخض های آن را غیر روحانی ، ناسوتی بودن ، نامقدس ،دنیا گرا، قائل به جدایی دین و دنیا ، عرفی گرایی ، عدم دخالت دین در سیاست و معیشت می دانند وبطور کلی همه را منحرف و درکشان را از هستی و خدا و .... کاملا مغایر با دین می دانند.