نگاهی به تعریف خوب و بد

در يونان باستان و در غرب امروز درملاک فعل اخلاقی  و میزان ارزش رفتارهای اخلاقی معیارهای مختلفی همچون فضیلت، عدالت، منفعت، لذت و ....مطرح گردیده ومکاتب ونظامهای اخلاقی متفاوتی را همچون لذت گرایی، سود گرایی ، فضیلت گرایی و وظیفه گرایی و ..در غرب به وجود اورده است
اين نظامات عمدة مربوط به دوران پس از رنسانس است كه در اين دوره روش بحث و بررسى در علوم متفاوت می گردد و  پديده‏اى به نام «سكولاريزم‏» و تفكيك دين از حكومت‏ شکل میگیرد.
بعد از رنسانس تصمیم گرفته می شود در کلیه معارف حاصل شده در طول تاریخ ، بازنگری صورت گیرد و معارف با عقل بشری و مستقل از دین سامان پذیرد . لذا با طرح یک مکتب اخلاقی نقد محدودیت های آن آغاز شده و مکتب دیگری برای جبران آن محدودیت ها پا به عرصه وجود گذاشته است .این نظامات عمدتا مربوط به دوران پس از رنسانس است که روش بررسی علوم متفاوت گردیده و تلاش می شود اخلاقی مستقل از دین تبیین گردد و پدیده ای به نام سکولاریزم و تفکیک دین از حکومت شکل می گیرد.
مکاتب اخلاقی متفاوت در غرب به وجود می آید .....پس از دوران طولانی فلسفه اخلاق که تحلیل این ملاک ها را بر عهده دارد شکل می گیرد. از کانت  وکتاب نقد عملی کا نتو فلسفه اخلاق او گرفته تا مور  و فلسفه اخلاق او  و آثار آن در شرق و اسلام نیز هویدا شده و مورد بحث قرار می گیرد و در مفهوم خوب و بد تحلیلهای بسیاری ارائه شد بعضی همچون مکتب احساس گرا آن را چیزی جز دوست داشتن و نفرت ندیدند،و بعضی آن راصرف قرداد اجتماعی دانستند
امادر حوزه اسلام در مورد ملاک فعل اخلاقی ، به جهت هدایت های وحیانی ، خیلی درگیری های عقلی وجود نداشته اگر چه از ابتدا ملاک حد وسط ارسطوئیان ، در کتب اخلاق اسلامی محور قرار گرفته و آثار بسیار کمی همچون احیاء علوم الدین غزالی مستقلاً مباحث اخلاقی قرآن را طرح نمودند. اما در بحث کلام بین دو گروه اهل سنت یعنی معتزله و اشاعره به دلیل درگیری هایی که بر مبحث جبر و اختیار و عدل الهی و توحید داشتند ، عنوان حسن و قبح گاه با پسوند ذاتی و گاه با پسوند عقلی وارد حوزه کلام شد. معتزله پذیرفتند که زشتی و زیبایی اعمال با قطع نظر از حکم شارع موجود است .زیبایی و مصلحت موجب حلیت و زشتی و مفسدت موجب حرمت میگردد و مباحث زیادی همچون غرض و غایت فعل خدا ، حکمت الهی ، محال بودن تکلیف ما لا یطاق ، توحید افعالی ، وجوب نبوت و امامت از طریق لطف و .....بر آن مبتنی کردند. علمای شیعه نیز با کمی اختلاف هم رای معتزله بودند. در قرن چهارم هجری توسط معتزله این بحث وارد علم اصول شد و علمای اصول آن را در باب استلزامات عقلی مطرح و بسیاری از استدلالهای فقهی و اصولی را بر آن بنا نهادند. در این علم نیز مباحث بسیاری  در اصل موضوع حسن و قبح صورت گرفت. تا اینکه علامه طباطبایی به تبع استاد خود مرحوم کمپانی در کتاب اصول فلسفه ورساله اعتباریات خویش ادراکات اعتباری را طرح نموده و چهار مفهوم اصلی اخلاق یعنی مفهوم حسن و قبح و باید و نباید را به تفصیل مورد بحث قرار می دهند و این مفاهیم و گزاره های منشأ گرفته از آن را اعتباری اعلام می کنند  و  معتقد می شوند اختلاف اشاعره و معتزله به جهت عدم تفکیک اندیشه های حقیقی و اعتباری است و در کلام و اصول معظم استدلالات آنها خلط حقیقت و اعتبار است . و نگاه هیچ یک ازمعتزله واشاعره درست نیست . ایشان اولین کسی است که مفهوم اعتباری را در حوزه عقل عملی در تاریخ فلسفه وارد میکنند و به دو نوع اعتبار قائل میشوند یکی پشتوانه عقلی دارد یکی پشتوانه وهمی و میل صرف . اما به دلیل ورود مباحث فلسفه غرب به ایران کسانی همچون مرحوم مطهری و آقای سروش حرفهای علامه را شبیه حرف راسل می بینند و مرحوم مطهری در کتاب جاودانگی اخلاق به ایشان اعتراض میکند که سخن ایشان همچون راسل ریشه های اخلاقی همچون ایثار را در نهاد  انسان لحاظ نکرده است و مباحث زیادی در این زمینه از سوی افراد مختلف مطرح میشود.